تاریخ امروز۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
Authoritarianism

بخشِ پنجم ایسمولوژی؛ از اگنوستیکیسم تا اقتدارگرایی

بخشِ پنجم ایسمولوژی را با پرداختن به تعطیل گرایی آغاز می کنیم.

بخشِ پنجم ایسمولوژی؛
اگنوستیکیسم Agnosticism لاادری گرایی:

تجاهل گرایی، تعطیل گرایی، توقف گرایی، لاادریت گرایی، لاادریون گرایی، لاادریه گرایی، نمی دانم گرایی؛ گرایش به شک و تردیدی اصولی مثلا به وجود خدا.

این واژه در واقع آیین نیست بلکه روشی است که در کاربرد دقیق یک اصل منفرد پنهان شده است. به اعتقاد پیروان آن، به وجود خدا، آغاز خلقت و حقایق نخستین نمی توان پی برد.

این اشخاص درباره مسایل مابعدالطبیعه و کلا مسایلی که از دایرۀ آزمایش انسان خارج است و یا دلایل تجربی و ریاضی قابل اثبات نیست، خاموش هستند، بی آنکه آن را اثبات یا نفی کنند.

این اصطلاح را ت.ه هاکسلی (۱۸۹۵-۱۸۲۶) زیست شناس انگلیسی در سال ۱۸۶۹ بکار برد و از آن پس به عقیده ای اطلاق گردید که ذهن و عقل انسان را از درک حقیقت نهایی ناتوان می پندارد.

نظریه معروف امانوئل کانت (۱۸۰۴-۱۷۲۴) فیلسوف آلمانی مبنی بر اینکه انسان فقط به ظاهر اشیاء فی نفسه قابل شناخت نیستند، نوعی لاادری گرایی به شمار می آید. دیوید هیوم (۱۷۷۶- ۱۷۱۱) فیلسوف، مورخ و اقتصاددان انگلیسی از لحاظ بینش فلسفی، لاادری گرا بود.

آگراماتیسم Agrammatism زبان پریشی گرایی:

تمایل به سخنرانی با ایجاز و بدون رعایت قواعد دستوری. ایجاد بهم ریختگی در زبان بطوری که قابل درک و فهم نباشد و بصورت تک گرافی و فشرده درآید.

بخشِ پنجم ایسمولوژی؛
آگراریانیسم Agrarianism اصلاحات ارضی گرایی:

گرایش به عقیده کسانی که خواهان توزیع و تقسیم تدریجی اراضی بصورت عادلانه در بین مردم هستند. به نظر آنان تقسیم زمین یعنی تقسیم اعتبار اجتماعی و درآمد و قدرت سیاسی. اهداف اصلاحات ارضی عبارتند از: استفاده بهینه از منابع، افزایش بازدهی تولیدات، تأمین رفاه اقتصادی و اجتماعی روستاییان، توزیع درآمدها، توسعه بازارهای داخلی و محلی، زمینه سازی توسعه صنعتی با ادغام صنعت و کشاورزی.

بخشِ پنجم ایسمولوژی؛
آنارشیسم Anarchism:

حکومت ناگرایی، دولت ناگرایی، سالارناگرایی، سروری ستیزگرایی، سامان گرایی، فرمان گرایی، هرج م مرج گرایی؛ طرفداری از نظریاتی که بر اساس آنها اضمحلال هر نوع قدرت، شرط اول رفاه انسان ها شمرده می شود.

آنارشیست ها خواهان آشوب نیستند بلکه معتقداند قدرت متمرکز دولت موجب تباهی میشود زیرا هر حکومتی شر است پس باید محو گردد. آنان خواهان جامعه ای هستند که در آن هیچ سازمانی، آزادی های فردی را محدود نکند.

درواقع آنارشیسم، هرج و مرج طلب نیست و جامعه ای بدون نظم آرزو نمی کند بلکه به نظامی می اندیشد که نتیجه همکاری آزادانه افراد باشد. بهترین شکل آن ایجاد گروه های خودمختار است زیرا آنارشیست ها معتقداند انسان ذاتا اجتماعی است.

به اعتقاد آنان، انسان اصولا یه موجب نیک سرشت می باشد اما این سرشت در اثر اعمال زور اعمال زور و اجبار دولت ها مسخ شده است و پس از محو این زور، آنها دوباره انسانیت خود را باز خواهند یافت. به اعتقاد برتراند آرتور ویلیام راسل (۱۹۷۰-۱۸۷۲) فیلسوف انگلیسی و برنده جایزه نوبل ادبیات ۱۹۵۰، آنارشیسم نظریه ای می باشد که با هر نوع حکومت تحمیلی متمرکز مخالف است.

آنارشیسم یک باور سیاسی می باشد که در آن مردم باید به صورت آزادانه با هم کار کنند و نیاید توسط قانون یا قدرت حکومت کنترل شوند. انواع آنارشیسم عبارتند از: اشتراکی یا دسته جمعی (خواهان آزادی جامعه از پایگاه طبقاتی و جایگزینی آن در پایگاه توده هاست)؛ دسیسه جو(دولت را عاملی می دانند که به کمک ترور و ایجاد وحشت در توده ها از راه قانونی یا غیر قانونی به قدرت می رسد و به همین جهت اعمال قدرت حاکم همیشه جعلی و دروغین است)؛ روستایی(خواهان حفظ دولت و جایگزینی آن با انجمن هایی است که براساس کمک های یکدیگر و منافع اجتماعی بنا شده باشد)؛ سندیکالیستی(در واقع نوع افراطی اتحادیه گرایی محسوب می شود و نسبت به آنارشیسم سودگرا و روستایی انعطاف پذیری بیشتری دارد)؛ سودمندگرا یا انتفاعی(همواره بر مصادره اموال ثروتمندان به نفع تهیدستان تأکید می کند)؛ فردگرا(نفس آدمی را به عنوان نقطه تلاقی مظاهر بشری و تصمیم گیری های انسان در مرکز قرار می دهد)؛ کمونیستی(شناخت قدرت را به عنوان یک عنصر ارگانیک و درونی جهت نیل به اهداف خود می داند)؛ مسالمت جو(در هر حال خواهان مقابله انسان ها با دولت است). زنو (رنون کیتیونی ۲۶۴-۳۳۶ ق.م) فیلسوف یونانی خواهان این تفکر بود. فرانسوا نوبل بابوف (۱۷۹۷-۱۷۶۵) کمونیست فرانسوی، ماکس اشتیرنر با نام مستعار گاسپارشمیدت (۱۸۵۶-۱۸۰۶) فیلسوف آلمانی و سرگی گنادیویچ نچایف (۱۸۸۲-۱۸۴۷) تروریست انقلابی روسی بنیانگذاران مکتب فردگرایی آتارشیستی بودند.

این نظریه در اوایل قرن نوزدهم ار طرف ویلیام گدوین (۱۸۳۶-۱۷۵۶) ادیب و سیاست مدار انگلیسی و بعدها پی یر ژوزف پرودن (۱۸۶۵-۱۸۰۹) فیلسوف، اقتصاددان و جامعه شناس فرانسوی پیگیری شد. این تفکر در اواخر قرن بیستم به آمریکا رسید. بسیاری از گروه ها و جنبش هایی که با پدیده جهانی شدن مخالف هستند تحت تأثیر اصول و عقاید آنارشیست ها قرار دارند.

میخائیل الکساندرویچ با کونین (۱۸۷۶-۱۸۱۴) سوسیالیست انقلابی روسی و پتر آلکسیویچ کروپاتکین (۱۹۲۱-۱۸۴۲) جغرافیدان روسی نیز به ترویج این عقیده پرداختند. لوئی اگوست بلانکی (۱۸۸۱-۱۸۰۵) انقلابی کمونیست فرانسوی، الیزه رکُلوز فرانسوی (۱۹۰۵-۱۸۳۰)، یوهان موست آلمانی (۱۹۰۶-۱۸۴۶) و لئو تولستوی (۱۹۱۰-۱۸۲۸) فیلسوف و نویسندۀ روسی آنارشیست بودند. در مقابل داروین گرایی است.

Aristotelianism
بخشِ پنجم ایسمولوژی؛
آریستوتِلیانیسم Aristotelianism ارسطوگرایی

مشایی گرایی؛ تفکر در اندیشه ها و عقاید ارسطو (۳۲۲-۳۸۴ ق.م) فیلسوف یونانی. ارسطو شاگرد افلاطون (۳۴۷-۴۲۷ ق.م) فسلسوف یونانی، واضع علم منطق و معروف به معلم اول است. شیوۀ او در کسب معرفت به روش مشایی شهرت دارد. علت این شهرت آن است که او موقع تدریس در سالن سخنرانی عمومی قدم می زند.

به نظرش برای توجیه عقلانی باید از علل اربعه یعنی علت فاعلی، مادی، صوری و غایی استفاده کرد. وی جهان را به صورت جسمی واحد تصور می کرد. او اتحاد هیولی و صورت را منشأ حرکت و نمود و حرکت و تغیّر را موجب تحقق صورت در ماده می دانست. وی چگونگی مشاهدۀ دقیق و تقسیم بندی صحیح اشیاء طبیعی را عنوان نموده است.

تحلیل طبیعت به عناصر اربعه (آب، آتش، خاک،هوا) توسط او، سبب دوام عقاید عامی یونانی شده است. بیشتر نوشته های منسوب به او، در ضمینه خطابه می باشد و مطالبی همچون اخلاق، بدیع، روانشناسی، ریاضیات، زیباشناسی، زیست شناسی، سیاست، فیزیک، مابعدالطبیعه، معرفت شناسی،مناظره، منطق و هواشناسی را در برمی گیرد. گزیدۀ مباحث فلسفی ارسطو عبارتند از انسان حیوانی اجتماعی است که حقیقت را در نوع خویش در می یابد؛ کل مقدم بر جزء می باشد پس جامعه بر فرد مقدم است؛ هدف دولت که بهترین تشکیلات بشری می باشد، کمک به بهبود زندگی نیک است؛ افراد یکسان خلق نشده اند و مساوی نیستند پس برقراری مساوات امری غیرطبیعی است؛ قانون اساسی باید با طبیعت و نیازهای مردم تطبیق داشته باشد؛ اتباع هر کشور باید از امور حکومتی آگاه و در آن مؤثر باشند؛ حکومت سه نوع است: سلطنتی (مونارشی)، اشرافی(آریستوکراسی)، طبقۀ متوسط و ملی (پولینی)، ارسطو در اخلاقیات معتقد بود خیر هر چیزی در آن است که ذات اصلی خود را از قوه به فعل درآورد و در انسان تحقق این امر بستگی به آن دارد که قوه عاقلۀ خود را به وسیلۀ حفظ اعتدال پرورش دهد.

ارسطو همواره در زمینه اخلاقیات، به دنبال خوشبختی بود. او شادی را آرزوی موجودات زنده برای تکامل حیات خویش می دانست. ارسطو انواع ادبی را به شعر حماسی، تراژدی، کمدی و غنایی تقسیم نموده است. به عقیده وی عنصر اساسی تمام انواع ادبی، تقلید می باشد.

فیلسوفانی نظیر ابویوسف یعقوب کِندی بغدادی که (متوفای ۱۸۵ قمری)، ابن رشید اندلسی(۱۱۹۸-۱۱۲۶ میلادی)، سن توماس آکویناس ایتالیایی کعروف به گلیم آسمانی (۱۲۷۴-۱۲۲۵) و از فلاسفه ایرانی، ابونصیر محمد فارابی (۳۳۹-۲۶۰ قمری)، ابو علی حسین بن عبدالله معروف به ابن سینا (۴۲۸-۳۷۰ قمری)، خواجه نصیرالدین محمد طوسی (۶۷۲-۵۹۷ قمری) و میرمحمدباقر میرداماد (متوفای ۱۰۴۱ قمری) مشایی مسلک بودند.

بخشِ پنجم ایسمولوژی؛
آکتوریسم Auteurism کارگردان گرایی:

آکتورگرایی؛ گرایش به نظریۀ تألیف سینما که نخستین بار در سال ۱۹۵۴ توسط جوانی به نام فرانسوا تروفو (۱۹۸۴-۱۹۳۲) کارگردان فرانسوی که قبلا تبهکار بود، بیان گردید. وی بعدها، کارگردانی موفق و بین المللی گردید و در خلال سال های فعالیتش دریافت که اکثر فیلم های هالیوودی و فرانسوی انحصاری است اما دسته ای از کارگردانان امریکایی مثل جان فورد (۱۹۷۳- ۱۸۹۴)، هاوارد هاکس (۱۹۷۷-۱۸۹۶) و آلفرد هیچکاک (۱۹۸۰-۱۸۹۹) و هنرمندانی مانند ژان رنیور(۱۹۷۹-۱۸۹۴) کارگردان فرانسوی، دوربین های خود را مانند قلم بکار بردند و قاب های فیلمبرداری و کات ها، بازی بازیگران، موسیقی و هنر فیلمبرداری را با روشی خاص و بسیار عالی در فیلم های خود به نمایش گذاشتند.

البته با توجه به ماهیت مشارکتی فیلمسازی ممکن است بی نقصی کارگردان زیر سوال برده شود. حتی بهترین کارگردانان نیز فیلم هایی تولید کرده اند که سبک ندارند، گاهی فیلم هایی تولید می شود که در آن ستاره، نویسنده، کارگردان و آهنگساز یک نفراست. سر چارلز اسپنسر چاپلین انگلیسی مشهور به چارلی چاپلین (۱۹۷۷-۱۸۸۹) مثال بارزی برای این مدعاست. این نظریه ممکن است تنها نظریۀ انتقادی دربارۀ کارگردانان و فیلمسازانی باشد که خودشان، هنرمندان و هنرپیشه ها را خلق کرده اند.

بخشِ پنجم ایسمولوژی؛
اتوریتاریانیسم Authoritarianism اقتدارگرایی:

در آخرین بخش از بخشِ پنجم ایسمولوژی به سلطه گرایی خواهیم پرداخت. سلطه گرایی،فرمان گرایی، طرفداری از افزایش اختیارات دولت و یا رهبر حزب با کاهش آزادی های مردم.

اگر قدرت با اِعمال اجبار باشد، اقتدارگرایی بیانگر نوعی سنخ فردی قدرت است که اشخاص در برابر آن داوطلبانه از فرامین رهبر اطاعت می کنند و اِعمال قدرت را مشروع می دانند. وضعیتی است که هرم عمودی قدرت را تعیین می کنند. اقتدارگرایی رابطه ای سیاسی می باشد که در آن ورود به حوزۀ رهبری و مدیریت سیاسی جامعه از طریق همکارگزینی صورت می گیرد نه از راه رقابت انتخاباتی نامزدها برای تصدی مسئولیت های دولتی.

از دیدگاه روان شناختی، اقتدارگرایی آمادگی محض روانی جهت پذیرش و اِعمال دستور مافوق و انتظار پذیرش محض از جانب مادون را می رساند. در این تفکر شیوه های اداری مبتنی بر قدرت مطلقه مورد ستایش قرار می گیرد. طرفداران این نظریه معتقدند قدرت فرمانروا خود به خود توجیه مشروعیتِ آنست و بدون چون و چرا باید از آن پیروی نمود زیرا این قدرت از سوی خداوند است.

هواداران جدید این نوع رژیم ها از بی کفایتی نظام های دموکراتیک در ادارۀ امور انتقاد می کنند و خواهان نظامی قدرتمند هستند که بدون توجه به رضایت فرمانگزاران، کارها را پیش ببرند. ماکس وبر (۱۹۲۰-۱۸۶۴) جامعه شناس آلمانی، سنخ های سنتی، عقلانی-قانونی و کاریزماتیک اقتدار را از هم تفکیک نموده است.برخی نیز اقتدارگرایی را به انواع سنتی، دیوان سالارانۀ نظامی، ارگانیک بسیج کننده و فراتوتالیتاریسم تقسیم می کنند.

تعدادی از نظریه پردازان راه حل تعارضات مستمر را ایجاد یک مرجع اقتدار جهانشمول برای تنظیم روابط، برقراری نظم حقوقی مناسب و پایان بخشی به اختلافات می دانند. البته برخی نیز معتقدند فقدان یک مرجع اقتدار جهانشمول عامل قوت در روابط بین الملل است زیرا استدلالات مربوط به حاکمیت، آزادی و استقلال را تقویت می کند. گروه هایی مانند ارتش، کلیسا، اعیان و اشراف که نسبتا مستقل و برخوردار از مشروعیت هستند در عملکرد سیاسی رژیم مشارکت دارند.

عربستان و نپال نمونه هایی از حکومت های اقتدارگرا هستند. از ویژگی های آن عبارتند از: استفاده از زور و اِعمال اجبار برای حذف مخالفان و رقبای سیاسی، اِعمال نظارت شدید بر نهادهای سیاسی، برگزاری انتخابات نمایشی و فرمایشی همراه با تقلب، تحدید شبکۀ سازمانی، رهبر فردی یا گروهی کوچک، عدم انتخاب واقعی صاحبان نقش های سیاسی از سوی مردم، عدم تقاضای مشارکت سیاسی مردم، عدم رقابت انتخاباتی داوطلبان برای تصاحب نقش های سیاسی، عدم یکتاگرایی سیاسی، فقدان اقناع عمومی، فقدان ایدوئولوژی های سیاسی قوام یافته، و ارشادی، فقدان بسیج سیاسی واقعی جمعیت، فقدان جریان مشارکت سیاسی توده ها، کثرت گرایی محدود، مخالفت با شوراگرایی، ممانعت با هر گونه مخالفت سیاسی، ممنوعیت تشکیل هر نوع سازمان سیاسی، ممنوعیت هر نوع فعالیت سیاسی سازمان یافته، همکارگزینی برای تصاحب نقش های سیاسی. فثاغورث (۴۹۵-۵۷۵ ق.م)، سقراط (۳۹۹-۴۷۰ق.م)، افلاطون (۳۴۷-۴۲۷ق.م) و ارسطو (۳۲۲-۳۸۴ ق.م) فلاسفۀ یونانی، نیکولا برناردو ماکیاول (۱۵۲۷-۱۴۶۹) فیلسوف، مورخ و سیاستمدار ایتالیایی، ژان بودن (۱۵۹۶-۱۵۳۰) فیلسوف فرانسوی، توماس هابز (۱۶۷۹-۱۵۸۸) فیلسوف انگلیسی، گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (۱۸۳۱-۱۷۷۰) فیلسوف آلمانی، کارل ماکس (۱۸۸۳-۱۸۱۸) جامعه شناس و اقتصاددان آلمانی، فردریک انگلس (۱۸۹۵-۱۸۲۰) فیلسوف و اقتصاددان آلمانی و ویلهلم فردریک نیچه (۱۹۰۰-۱۸۴۴) فیلسوف آلمانی از اندیشمندان آن بودند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *