تاریخ امروز۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
Baby Albert

اينشتين ؛ مردی برای تمام فصول (بخش اول ؛ اينشتين در دوران کودکی و مدرسه)

بخش اول ؛ اينشتين در دوران کودکی و مدرسه
تولد در شهری با ظاهری قرون وسطايي

آلبرت اينشتين در روز چهاردهم ماه مارس سال ۱۸۷۹ در شهر قديمي و كوچك اولم (Ulm) در كوهپايه‌هاي آلپ و در كرانه رود دانوب به دنيا آمد. قدمت اين شهر كه در جنوب غربي كشور آلمان فعلي واقع است به سده نهم ميلادي بازمي‌گردد.

اولم كه زماني يكي از شهرهاي پررونق سوابيا (Swabia) بود در سده شانزدهم به يك دژ بزرگ تبديل شد و در مبارزه اميران پروتستان عليه كليساي كاتوليك و امپراطور شركت كرد. در تاريخ جنگ‌هاي ناپلئوني نيز نام اولم به عنوان محل شكست ارتش اتريش به ثبت رسيده است.

در زمان تولد اينشتين، اولم هنوز ظاهر يك شهر قرون وسطايي را حفظ كرده بود. خيابان‌هايي تنگ و باريك و مارپيچ در ميان خانه‌هاي شيرواني‌دار كه سايه يك كليساي گوتيك سده پانزدهم با برجي صد و هفتاد متري آنها را در بر گرفته بود.

از بالاي برج منظره باشكوهي ديده مي‌شد، حومه پر فراز و نشيب شهر كه تا تپه‌هاي سويس ادامه داشت، كوه‌هاي آلپ سوابيا، كشتزارهاي باواريا (Bavaria) و همينطور نماي قلعه ويلهلمزبورگ و دژهاي پيرامون، تالار شهر، بازار، يك كارگاه كوچك ريخته‌گري و چند كارخانه نساجي.

سي هزار سكنه شهر را بازرگانان پارچه و چرم، كارگران، صنعتگران، ريخته‌گران، بافندگان و بالاخره سازندگان چپق‌هاي مشهور اولم تشكيل مي‌دادند. اغلب ساكنين اولم يعني دو سوم آنها كاتوليك و يك سوم نيز لوتري بودند اما چند صد يهودي نيز در ميانشان بودند كه كم و بيش به شيوه بقيه زندگي مي‌كردند و خانواده آلبرت نيز يكي از آنان بودند.

نقل مکان به مونیخ

در سال ۱۸۸۰ يعني يك سال پس از تولد آلبرت، خانواده اينشتين به مونيخ نقل مكان كرد و درآنجا هرمان اينشتين (پدر آلبرت) با همكاري برادرش ياكوب يك كارگاه وسائل برقي داير كردند. آلبرت پنج ساله بود كه خانواده اينشتين كار خود را از سطح كارگاهي ارتقاء داده و كارخانه‌اي كوچك را در حومه مونيخ براي توليد دينام، لامپ قوسي و ابزارهاي اندازه‌گيري راه‌اندازي كرد.

هرمان اينشتين عشق به طبيعت را در وجود فرزندان خود پرورش داده بود. اعضاء خانواده عادت داشتند در روستاهاي سرسبز اطراف مونيخ گردش كنند و عده زيادي از خويشان هم در اين گردش‌ها شركت مي‌كردند. درضمن، اين خانواده به موسيقي و ادبيات كلاسيك آلمان نيز عشق مي‌ورزيدند.

ياكوب، عموي آلبرت نيز با آنها زندگي مي‌كرد. او مهندس خوبي بود. هم‌او بود كه آلبرت را به رياضيات علاقه‌مند كرد. هر دو برادر كارخانه وسائل برقي را با هم اداره مي‌كردند. هرمان به امور مالي و ياكوب به كارهاي مهندسي مي‌رسيد اما هيچكدام تاجر خوبي نبودند و از اين رو خانواده آنها هيچ‌گاه روي رفاه مالي را به خود نديد.

دوران مدرسه
كودكي آرام و مشتاق تنهایی

آلبرت كودكي آرام و خوددار بود، از دوستي با بچه‌ها پرهيز مي‌كرد و در بازي‌هاي پر سر و صداي آنها شركت نمي‌كرد تا اینکه هنگام رفتن به مدرسه فرا رسيد. آموزش ابتدايي در آلمان فرقه‌اي بود و به دست روحانيون فرقه‌هاي مذهبي اداره مي‌شد.

در ده سالگي، آلبرت وارد دبيرستان لويتپولد (Luitpold) مونيخ شد. محيط مدرسه هيچ وجه مشتركي با كشش‌ها و استعدادهاي او نداشت. آموزش ادبيات كلاسيك تا سرحد انباشتن مغز بچه‌ها از دستور زبان لاتين و يوناني، و تاريخ تا سرحد گاهشماري كسل‌كننده رويدادها تنزل كرده بود. آموزگاران بيشتر به افسران ارتش، و دانش‌آموزان بيشتر به درجه‌داران و سربازان شباهت داشتند.

albert einstein Childhood

سالها گذشت و آلبرت از كلاسي به كلاس ديگر می رفت. او كه پسري سر به راه، آرام و ساكت بود در درس هيچ نبوغي از خود نشان نمي‌داد. در واقع، دقت و عمق پاسخ‌هايش از نظر سطحي معلمانش به دور مي‌ماند و آنها از اينكه او با تأني صحبت مي‌كند به ستوه مي‌آمدند.

در اين حال، طوفان‌هاي فكري در سر پسرك به پا خاسته بود.

او در جهان پيرامون و محيط اجتماعي خود آن هماهنگي را كه با دنياي دروني‌اش دمساز باشد جستجو مي‌كرد. كتاب‌هاي درسي نمي‌توانست هماهنگي جهان را در ذهن كاوشگرش آشكار سازد.

اينشتين اين هماهنگي را در بعضي از كتاب‌هاي ساده علمي يافت كه ماكس تالمي، دانشجوي پزشكي لهستاني كه به ديدار خانواده آنها مي‌آمد به او توصيه كرده بود. آن روزها رسم بود كه هر خانواده، جمعه‌ها يك دانشجوي مهاجر فقير را به شام دعوت كند.

تالمي توجه آلبرت را به مجموعه‌اي تحت عنوان “كتاب‌هاي ساده در مورد علوم طبيعي” تأليف آرون برنشتاين (Aron Bernstein) جلب كرد. در اين كتاب‌ها از جانورشناسي، گياه‌شناسي، اخترشناسي و جغرافيا بحث مي‌شد. از آن مهمتر، اين كتاب‌ها از ديدگاه به هم پيوستگي علّيتي فراگير پديده‌هاي طبيعي به اين موضوعات مي‌پرداختند.

علاقمندی به ریاضیات

اينشتين از همان كودكي به رياضيات علاقه‌مند شد. درضمن آلبرت از شش سالگي يادگيري موسيقي و نواختن ويولون را نيز آغاز كرده بود به‌طوريكه از چهارده‌سالگي تقزيباً در تمامي كنسرت‌هاي محلي شركت جست. او شيفته وقار و احساس سرشار سونات‌هاي موتسارت بود و مي‌توان گفت كه موتسارت و موسيقي‌اش همان نقشي را در زندگي او ايفا كرد كه هندسه اقليدسي در حيات علمي‌اش.

همانطور كه پيش از اين نيز اشاره شد، هرمان اينشتين تاجر موفقي نبود. كارخانه لوازم برقي سودي نياورد و او سرانجام در آستانه ورشكستگي قرار گرفت. پس تصميم گرفت بخت خود را در جايي ديگر جستجو كند. ايتاليا هم به دليل چشم‌اندازهاي تجاري و هم به‌خاطر زندگي شاداب و سرزنده‌اي كه جاذبه فراوان برايش داشت، مناسب‌ترين جا به نظر مي‌رسيد. از اين رو، در سال ۱۸۹۴ خانواده او همراه با عمو ياكوب به ميلان نقل مكان كرد اما آلبرت را در مونيخ تنها گذاشتند تا دبيرستان را به پايان برساند.

آلبرت پانزده ساله كه در مونيخ تنها مانده بود روزهاي سختي را در دبيرستان مي‌گذراند. او در رياضيات و فيزيك بسيار جلوتر از همكلاسي‌هاي خود بود اما ادامه تحصيل را روز به روز دشوارتر مي‌يافت. برخورد انتقادي او با شيوه‌هاي آموزشي دبيرستان در اثر مطالعه كتاب‌هاي مورد علاقه‌اش تندتر مي‌شد. پرخواني بي‌پايان لاتين و يوناني، از بر كردن و كثرت اطلاعات بي‌فايده در ساير درس‌ها، جو سربازخانه‌اي و ناداني همراه با تكبر دبيران و مسئولان تحمل ناپذير بود. پس تصميم گرفت مدرسه را ترك كرده و به خانواده خود در ايتاليا بپيوندد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *