بخش سیزدهم ایسمولوژی ؛
فرانکفورتیسم Frankfurtism فرانکفورت گرایی:
بخش سیزدهم ایسمولوژی ؛ گرایش به مکتب فرانکفورت که توسط جامعه شناسانی نظیر هنریک گروسمان (متولد ۱۸۸۱) آنتونیو گرامشی ایتالیایی (۱۹۳۷-۱۸۹۱) ، والتر بندیکس شونفلیز بنامین آلمانی (۱۹۴۰- ۱۸۹۲)، کارل مانهایم مجارستانی (۱۹۴۷-۱۸۹۳)، فرانتس نویمان آلمانی (۱۹۵۴-۱۸۹۹)، کارل کُرش آلمانی (۱۹۶۱-۱۸۸۶)، تئودور ویزنگروند آدورنو آلمانی (۱۹۶۹-۱۹۰۳)، جورج لوکاچ مجارستانی (۱۹۷۱- ۱۸۸۵)، فریدریش پولاک آلمانی (متولد ۱۸۹۶)، ماکس هورکهایمر آلمانی (۱۹۷۳-۱۸۹۵)، کارل آگوست ویتفوگل آلمانی (متولد ۱۸۹۶)، هربرت مارکوزه آلمانی (۱۹۷۹-۱۸۹۸)، اریک فروم آلمانی (۱۹۸۰-۱۹۰۰)، یورگن ها برماس آلمانی (متولد ۱۹۲۹)، و با مدیریت کارل گرانبراک بنیان گذاشته شد. این جنبش در انتقاد از کاپیتالیسم، سوسییالیسم، مارکسیسم، ماتریالیسم، ایده آلیسم، فاشیسم، نازیسم، اثبات گرایی، کارکردگرایی، تفهم گرایی، انضباط گرایی و تضادگرایی در ۳فوریه ۱۹۲۳ در موسسه مطالعات اجتماعی دانشگاه فرانکفورت آلمان شکل گرفت. این موسسه بخاطر نقش و جایگاه دانشگاه فرانکفورت به مکتب فرانکفورت و همچنین بخاطر نحوۀ نگرش حاکم بر آن، به مکتب انتقادی و چالشی نیز معروف است. با آغاز نخست وزیری آدلف هیتلر (۱۹۴۵-۱۹۳۳)، اعضاء مکتب فرانکفورت که اغلب یهودی مسلک بودند به امریکا مهاجرت کردند و ازط سال ۱۹۵۰ به آلمان بازگشتند. آنها بر موضوع رو بنا و زیر بنا، نقش پرولتاریا (طبقه کارگر) و مراحل تکامل اجتماعی جامعه (کمون اولیه، نظام برده داری، فئودالیسم، کاپیتالیسم، سوسیالیسم) و نظریه کارل مارکس (۱۸۸۳-۱۸۱۸) جامعه شناس و اقتصاددان آلمانی انتقاد داشتند. مسأله آنان موانعی همچون جنگ، نابرابری، تبعیض، سوءاستفاده از قدرت و علم و تکنولوژی و رسانه های جمعی بود که آزادی و ابتکار عمل انسانها و تکامل حیات اجتماعی را تهدید می کرد. به نظر آدورنو، جهان امروز انسانها را از خود بیگانه ساخته است. به اعتقاد مارکوزه، می توان با کسب آگاهی و خرد بر وضع موجود غالب شد و به شرایط مطلوب رسید. هابرماس از سال ۱۹۷۰ با تأکید بر تفسیرگرایی، تحول کیفی جدیدی در این مکتب ایجاد نمود.
بخش سیزدهم ایسمولوژی ؛
فراماسونیسم Freemasonism فراماسون گرایی:
فراماسیون گرایی، فراموشخانه گرایی؛ طرفداری از پیوند اخوت و برادری ماسون یا فراماسون های آزاد و یا پذیرفته شده. منشأ آن به فِرَق اسرارآمیز مصر و یونان باستان باز می گردد. تشکیل فراماسونری به صنف پیشه ورانِ سنگتراشی مربوط می شود که کلیساهای جامع را در قرون وسطی ساختند. آنها بدین خاطر فری ماسون خوانده می شدند که مثل کارگران ماهر مجاز به عبور از مرزهای ملی بودند. در سال ۱۷۱۷ نخستین لُژ بزرگ در انگلستان، در سال ۱۷۳۲ در فرانسه، در سال ۱۷۳۳ در آلمان، در سال ۱۷۳۵ در پرتغال و هلند، در سال ۱۷۴۰ در سوئیس، در سال ۱۷۶۵ در بلژیک، در سال ۱۷۷۱ در روسیه، در سال ۱۷۷۳ در سوئد و در سال ۱۷۷۶ در مصر تأسیس گردید. فراماسون گرایی در روزهای نخست، اسرارآمیز و شک برانگیز و مخصوص نخبگان محسوب می شد. ارزش های ثابت فراماسون گرایان پرورش عشق برادرانه، ایثار و نوع دوستی بود. موجود برترِ فراماسون های قرت هجدهم خدایی بشمار می آمد که جهان را طراحی و خلق نمود و سپس آن را رها کرد تا براساس قوانین طبیعت به راه خود ادامه دهد. از سال ۱۷۳۸ کلیسای کاتولیک رُم، فراماسون گرایی را برای اعضایش ممنوع ساخت. امروزه عضویت در فراماسون ها در انحصار افراد ثروتمند، قدرتمند و برجسته نیست. با وجود اینکه فراماسون گرایان برای امور خیریه و حق عضویت خود، میلیون ها دلار پرداخت می کنند ولی قدرت گذشته را ندارند در حال فروپاشی هستند. جورج واشنگتن (۱۷۹۷-۱۷۸۹) نخستین رئیس جمهور امریکا، یوهان ولفگانگ گوته (۱۸۳۲-۱۷۴۹) فیلسوف، نمایشنامه نویس و شاعر آلمانی و آلبرت ادوارد هفتم (۱۹۱۰-۱۹۰۱) پادشاه انگلستان فراماسونر بوند. پرنس میرزا ملکم خان ناظم الدوله (۱۳۲۶-۱۲۴۹ قمری) فراموشخانه را در سال ۱۲۷۵ در تهران تأسیس کرد. علاوه بر شاهزادگان قاجاری، دو سفیر ایران در انگلستان یعنی میرزا ابوالحسن خان شیرازی (۱۲۶۲-۱۱۹۲) و میرزا جعفرخان مهندس فراهانی (مشیرالدوله ۱۸۴۲-۱۸۳۶) سفیر ایران در عثمانی، فراماسون گرا شدند.
بخش سیزدهم ایسمولوژی ؛
فرویدیانیسم Freudianism فرویدیسم Freudism فرویدگرایی
گرایش به اندیشه ها و عقاید زیگموند فروید (۱۹۳۹-۱۸۵۶) روانکاو اتریشی که بر مبنای تجزیه و تحلیل روانی استوار است. وی در خلال فعالیت ها و آزمایشاتش دریافت که ریشۀ اصلی هر بیماریِ انسان را باید در گذشته و سرخوردگی هایش جست. نظریاتش در مورد چگونگی فعالیت ذهن، شیوۀ تفکر و استدلال، کلیۀ رشته های انسانی را تحت تأثیر قرار داد و بواسطۀ عقایدش نه تنها در رشته های روانشناسی، پزشکی و مددکاری بلکه در مذهب، فلسفه، هنر و ادبیات غرب نیز تغییراتی بوجود آورد. شیوۀ درمانی وی، در اجبار بیمار به صحبت در مورد گذشتۀ خود بود تا بدین وسیله راهی برای شناخت دلایل احتمالی ناراحتی او و معالجه اش بیابد. این عمل نخست از طریق هیپنوتیسم صورت گرفت. اما وی بعدها متوجه شد که بیمار با همدردی و تفاهم نیز، آزادانه خاطراتِ پنهانِ بخشیاز ذهن خود را که فروید آن را ناخودآگاه می نامید، فاش می سازد. او خواب را نمایانگر خاطرات و تمایلات سرکوب شده می دانست. برخی از نظریات کلیدی فروید درست هستند و نمی توان آنها را انکار نمود و هنوز هم عقاید فروید در مورد ساختار ذهن بشر، سرمنشأ بیماری های روانی و تأثیر خودآگاه شهوت بر گسترش آن بیماری ها قابل توجه است. هربرت مارکوزه (۱۹۷۹-۱۸۹۸) فیلسوف و جامعه شناس آلمانی، فرویدگرا بود.
بخش سیزدهم ایسمولوژی ؛
فونکسیونالیسم Functionalism کارکردگرایی:
کارکردی گرایی، وظیفه گرایی؛ به مکتبی که پیوستگی و کلیت اجزاء را مدنظر قرار میدهد. براساس کارکردگرایی، بقاء سنن، مناسبات و نهادهای اجتماعی به کار یا وظیفه ای بستگی دارد که در نظام اجتماعی یعنی کل بر عهده دارند. پیروانش در هنرهای معماری و تزیین داخل ساختمان، زیبایی را کاربرد صحیح هر یک از اجزاء می دانند. کارکردگرایی، جامعه را همچون مجموعه ای از نهادهای وابسته بهم می داند که هر یک در ثبات نظام کل نقشی بر عهده دارند. براساس آن، جامعه نظام پیچیده ای است که بخش های گوناگون آن در ارتباط و هماهنگی با یکدیگر کار می کنند تا نیازهای نظام کل و اجزاء برآورده شود. کارکردگرایی به تعادل اجتماعی کل و به نقش هر یک از عناصر سازندۀ جامعه در حفظ این تعادل و پیامدهای آن توجه می کند. در کارکردگرایی، رابطۀ سوابق تاریخی با زمان حال بررسی می شود. کارکردگرایان با اجتناب از حوزه های تفرقه انداز سیاسی و تمرکز بر تأمین رفاه می کوشند بر وحدت ملت و دولت تأکید کنند. به نظر آنان نیازهای مشترک باید از طریق تأمین کالاها و خدمات برآورده شود. هر نظام سیاسی جهت حفظ تداوم و استکرار خود چهار کار ویژه انجام می دهد که عبارتند از: ۱-حفظ انسجام و همبستگی اجتماعی ۲-ایجاد همبستگی و حل منازعه به موجب نظام هنجاری یا حقوقی ۳-نیل به اهداف توسط نظام اقتصادی ۴-انطباق با شرایط متغیر و جدید بوسیلۀ نهادهای نظام اقتصادی. پس از جنگ جهانی اول (۱۹۱۸-۱۹۱۴) کارکردگرایی رونق بیشتری یافت. از آن پس انسان شناسان، این مکتب را با ساختارگرایی درآمیختند و بر این اساس کارکردگرایی ساختی، مکتبی اساسی در علوم انسانی گردید. در زیست شناسی به وظیفه یا کار یک اندام اشاره دارد که به بقاء فرد کمک میکند. توماس رابرت مالتوس (۱۸۳۴-۱۷۶۶) اقتصادان انگلیسی، چارلز رابرت داروین (۱۸۸۲-۱۸۰۹) زیست شناس انگلیسی، کارل مارکس (۱۸۸۳-۱۸۱۸) جامعه شناس و اقتصاددان آلمانی، هربرت اسپنسر (۱۹۰۳-۱۸۲۰) فیلسوف و جامعه شناس انگلیسی و امیل دورکیم (۱۹۱۷-۱۸۵۸) جامعه شناس فرانسوی از بنیانگذاران آن به شمار می آیند.برونیسلا وکاسپر مالینوفسکی (۱۹۴۲-۱۸۸۴)فیلسوف و انسان شناس لهستانی و آلفرد رادکلیف براون (۱۹۵۵-۱۸۸۱) انسان شناس انگلیسی در گسترش کارکردگرایی نقش داشتند. تالکوت پارسونز (۱۹۷۹-۱۹۰۲) جامعه شناس امریکایی و بعدها شاگردش رابرت کینگ مرتن امریکایی (۲۰۰۳-۱۹۱۹) با الهام از اندیشه های دورکیم بر آن تأثیر گذاشتند.
دیدگاهتان را بنویسید