نظریه کنش متقابل ؛ زوایای پنهان و آشکار
نظریه کنش متقابل ؛ زوایای پنهان و آشکار ، این نظریه (Interaction theory) به جای متمركز شدن بر موقعیت اجتماعی علل رفتار افراد بر طبیعت كنش متقابل اجتماعی كه بین افراد اتفاق میافتد، متمركز است. یعنی اینكه افراد در ارتباط با یكدیگر عمل میكنند و موجب ساختن عمل یكدیگر میگردند.
چهره های تأثیرگذار در نظریه کنش متقابل
كنش متقابل نمادین ریشه در افكار متفكران گذشته و كسانی همچون “جان دیوی”، “ویلیام جیمز”، “ویلیام توماس”، “چارلزپرس”، “چارلز كری”، “جورج زیمل” و “ماكس وبر” دارد پس از آن “مید”، “هربرت بلومر”، “گارفینگل استرایكر”، “فاین” و دیگران نیز تأثیرات عمدهای در شكلدهی به نظریه كنش متقابل نمادین معاصر داشتهاند.
مانیفست نظریه كنش متقابل
- به جای متمركز شدن بر موقعیت اجتماعی علل رفتار افراد بر طبیعت كنش متقابل اجتماعی كه بین افراد اتفاق میافتد، متمركز است.یعنی اینكه افراد در ارتباط با یكدیگر عمل میكنند و موجب ساختن عمل یكدیگر میگردند.
- كنش متقابل صرفاً به منزله تأثیرپذیری از دیگران نیست، بلكه تأثیر و تأثر متقابل در جریان زمان و موقعیتهای گوناگون است. در این صورت یك عمل متحول در حال تغییر، مطرح است نه عمل سادهای كه در شرایط محیطی خاصی تحقق پذیرد.
- عمل انسان صرفاً به واسطه كنش متقابل ایجاد نمیشود، بلكه از كنش متقابل بین افراد نتیجه میشود كنش افراد ناشی از تفكر فرد و تعریف او از موقعیت است.
- نظریه كنش متقابل بر كنش متقابل به جای شخصیت یا ساخت اجتماعی تأكید میكند.
- این نظریه بر انسان فعال به جای انسان منفعل در ساخت اجتماع تأكید میكند.
- انسان بخشی از طبیعت است و تغییرات موجود در طبیعت درباره انسان نیز صدق میكند. این دیدگاه ناشی از تأثیر كارهای داروین بر اندیشه كنش متقابل نمادین است.
- انسان پاسخ دهنده و یا ساخته شده بر اثر پاسخهای جاری جامعه و دنیا نیست، بلكه انسان در این دیدگاه، درك و انتخاب و سپس تفسیر میكند و در نهایت، در این مسیر ساخته میشود.
نظریه کنش متقابل از منظر منتقدین
نقد دیدگاه كنش متقابل نمادین در معرض این انتقاد است كه بیش از حد در سطح فرآیندهای خُرد متمركز میگردد. طرفداران این نظریه در پرداختن به ساختها و فرآیندهای بزرگتر با دشواری روبرو بودهاند.
طرفداران نظریه كنش متقابل نمادین استدلال میكنند كه عملاً همه كنشهای متقابل میان افراد انسانی متضمن تبادل نمادهاست. هنگامی كه ما در كنش متقابل با دیگران قرار میگیریم دایماً در جستجوی «سرنخهایی» هستیم برای اینكه چه نوع رفتاری در آن زمینه مناسب است و اینكه چگونه آنچه را كه منظور دیگران است تعبیر كنیم.
جزئیاتِ نظریه کنش متقابل
كنش متقابل نمادین توجه ما را به جزییات كنش متقابل بین افراد جلب میكند و اینكه چگونه از آن جزییات برای فهمیدن آنچه دیگران میگویند و انجام میدهند استفاده میشود؛ برای مثال زن و مردی كه برای نخستین بار یكدیگر را ملاقات میكنند هر یك ممكن است وقت قابل ملاحظهای را صرف برانداز كردن یكدیگر كنند و ارزیابی این كه اگر رابطه متقابل برقرار شود احتمالاً چگونه خواهد بود، هیچ یك نمیخواهد دیده شود كه این ارزیابی را خیلی آشكار انجام میدهد اگر چه هر دو میدانند كه این كار صورت میگیرد.
کاربردهای دیگر نظریه کنش متقابل
یكی دیگر از كاربردهای نظریه كنش متقابل نمادین در تحلیل وضعیتهای چهره به چهره است.این نظریه همچنین میتواند نشان دهد كه چگونه شیوههای مختلف كنش متقابل نمادین بر انتظارات مردم اثر میگذارد، برای مثال آمریكاییهای ۶۵ سال به بالا تمایل دارند كه خود را قربانیان جنایتها تصور كنند زیرا عوامل زیادی همچون وسایل ارتباط جمعی جنایت علیه سالمندان را به شكل مهیج نشان میدهد. به طور خلاصه، كنش متقابل نمادین بر اهمیت ارتباط نمادین یعنی انواع اداها، اطوارها، نمادها و مهمتر از همه زبان تأكید میكند. این ارتباطات نمادین در واقع در رشد فرد و جامعه نقش كلیدی دارند.
بنابراین برای درك كنش متقابل نمادین، پژوهشگران هم فعالیتهای قابل مشاهده و هم فعالیتهای غیرقابل مشاهده (مثل افكار) مردم را مطالعه میكنند.
ریشه های نظریه کنش متقابل
كنش متقابل نمادین ریشه در افكار متفكران گذشته و كسانی همچون “جان دیوی”، “ویلیام جیمز”، “ویلیام توماس”، “چارلزپرس”، “چارلز كری”، “جورج زیمل” و “ماكس وبر” دارد پس از آن “مید”، “هربرت بلومر”، “گارفینگل استرایكر”، “فاین” و دیگران نیز تأثیرات عمدهای در شكلدهی به نظریه كنش متقابل نمادین معاصر داشتهاند.
آن چه بیش از همه در نظریات بلومر، به چشم می آید نظریه کنش متقابل و واکاوی آن است. وی کنش متقابل را در مواجهه با دو نظریه رفتار گرایان و کارکردگرایان بسط داد به این ترتیب که؛
برخورد رفتارگرایان با این نظریه
رفتار گرایان را متهم به تقلیل گرایی روانشناختی می کرد و معتقد بود آنان همه چیز را به رفتار فردی و واکنش فرد در برابر محرک خارجی تقلیل می دهند و استقلال عمل و تفکر خلاقانه برای فرد کنشگر قایل نیستند و در این اندیشه معنا و مفهوم محرکها برای انسان کنشگر یا نادیده انگاشته شده یا تحت الشعاع عوامل توجیهی است.
فونکسیونالیستها و طرفداران نظریه کارکردگرایی را نیز متهم به عدم توجه به خلاقیت فرد می کند و بر توجه آنها به حاکمیت ساختارها و هنجارها و ارزشها بر فرد انسانی و کنش او می تازد.
پایه های نظریه کنش متقابل
بر این اساس وی با اتکا به سه مهم: مکتب فلسفی عملگرایی، تفسیر جامعه شناختی بوم شناسی و روش های تکوین یافته بوم شناسی، نظام کنش متقابل را براساس نمادهای معنادار بنیان نهاد. در این اندیشه از تحلیل در سطح نظام ها پرهیز می شود، به نماد معنادار توجه می شود از این حیث که امکان کنش و واکنش یکسان در همگان پ دید می آورد و به جامعه انسانی به گونه ای توجه می شود که افراد همه در حال انجام کنش در آن دیده می شوند و بیشتر بر فرد و کنش او توجه می شود و نوعی کم توجهی نسبت به جنبه های گسترده تر نظام اجتماعی و ساختارهای آن مشهود است.
اصولی نظریه کنش متقابل نمادین
بلومر اصولی نیز برای نظام کنش متقابل نمادین انتزاع می کند که همگی دلیل بر اهمیت این نظام است، از جمله این که از؛
- انسان ها برخلاف جانوران پست تر، استعداد تفكر دارند.
- استعداد تفكر با كنش متقابل اجتماعی شكل می گیرد.
- در كنش متقابل اجتماعی، انسان ها معانی و نمادهایی را یاد می گیرند كه به آن ها اجازه می دهند تا استعداد متمایز انسانی شان را برای تفكر به كار اندازند.
- معانی و نمادها. انسان ها را قادر می سازند كه كنش متقابل و متمایز انسانی را انجام دهند.
- انسان ها می توانند معانی و نمادهایی را كه در كنش ها و كنش های متقابل شان به كار می برند، بر پایه تفسیری كه از موقعیت می كنند، تعدیل یا تغییر دهند.
- انسان ها تا اندازه ای برای آن می توانند معانی و نمادها را تعدیل و تغییر دهند كه توانایی كنش متقابل با خودشان را دارند; زیرا این توانایی به آن ها اجازه می دهد كه راه های امكان پذیر كنش را بیازمایند، مزایا و عدم مزایای نسبی آن ها را سبك و سنگین كنند و سپس یك راه را برگزینند.
- الگوهای درهم تنیده كنش و كنش متقابل، گروه ها و جامعه ها را می سازد.
نظریات تعامل گرا در قلمرو جامعه شناسی
دو نظریه مهم تعامل گرا كه در قلمرو جامعه شناسی آموزش و پرورش سودمندند عبارتند از: نظریه برچسب زدن و نظریه مبادله. اگر به كودكی به طور مكرر گفته شود كه كودن است و پیشرفتی نخواهد كرد، او ممكن است این برچسب را به عنوان وجهی از خودانگاری خویش پذیرفته و همان گونه كه برچسب القا می كند رفتار نماید. شواهدی حاكی از آن است كه دانش آموزان بسته به انتظارات معلم، خوب یا بدرفتار میكنند.
نظریه مبادله
نظریه مبادله بر این فرض استوار است كه كنش های متقابل ما، متضمن هزینه ها و پاداش هاست. كنش های متقابل، افراد گروه ها را به الزامات و تعهداتی مقیّد می سازد، مثلاً وقتی دانش آموز مطالبی یاد می گیرد و این یادگیری نوعی پاداش به معلم است، لذا این رفتار احتمالاً ادامه می یابد. استفاده از این نوع نظریه های تعامل گرا، فهم پویایی های محیط آموزشی را تسهیل می كند.
دیدگاهتان را بنویسید