نظریه تکامل داروین ؛ تفسیر علمی از سرگذشت بشر
نظریه تکامل داروین ؛ تفسیر علمی از سرگذشت بشر ؛ تمام گونههای امروزی از طریق فرایند انتخاب طبیعی از شکلهای سادهتر حیات تکامل پیدا کردهاند. موجودات زنده در طی زمان تغییر یافتهاند، و آنها که اکنون میزیند با آنها که در گذشته میزیستند تفاوت دارند. علاوه بر آن، موجودات بسیاری که زمانی میزیستند اکنون منقرض شدهاند.
آیا از واکنش همسر یک اسقف نسبت به این نظریه که انسان از میمون منشاء گرفته است اطلاع دارید؟ او گفته بود: «امیدوارم که واقعیت نداشته باشد ـ اما اگر هم واقعیت داشته باشد… همه آن را ندانند.»
این نمونهای است از خشمی که با انتشار کتاب ماندگار درباره منشاء انواع توسط انتخاب طبیعی (که غالباً به اختصار منشاء انواع گفته میشود) در سال ۱۸۵۹ به وجود آمد. تمام نسخههای کتاب در اولین روز انتشار به فروش رفت و از ان زمان تا کنون همیشه به چاپ رسیده و منتشر شده است.
مردمان بسیاری به شدت با فکر تکامل مخالف بودند، زیرا با عقاید مذهبیشان مبنی بر این که تمام گونهها به شکلی که امروز وجود دارند توسط خداوند خلق شدند و نمیتوانند هیچ تغییری پیدا کنند در تضاد بود. نظریۀ داروین هنوز هم بحثهای اجتماعی و علمی فراوینی را ایجاد میکند.
نظریه تکامل داروین
داروین در مورد تکامل انسانها درکتابش صحبتی نکرد. در کتاب بعدش با عنوان اصل انسان که در سال ۱۸۷۱ منتشر شد، ایدۀ خود را در مورد این که انسانها نیز از بنیاد میمون تکامل یافتهاند ارایه کرد.
نظریۀ تکامل در شکل امروزیاش شامل ایدههای زیر است؛
- اعضای یک گونه از نظر شکل و رفتار متفاوتاند و بعضی از این تفاوتها پایۀ موروثی دارند.
- هر گونهای بسی بیشتر از حدی که محیط میتواند تأمین کند تولید مثل میکند.
- برخی افراد بهتر از دیگران برای بقا در محیطی معین سازگاری یافتهاند. این پدیده را «زندهمانی جورترین» (بقای اصلح) مینامند، که به این معنی است که در بین خزانۀ ژنی هر جمعیت تفاوتهایی برقرار است و افرادی که مناسبترین تفاوتها را دارند از شانس بقای بیشتری برخوردارند.
- خصوصیات مطلوب در بین افراد بیشتری از نسل بعدی نمودار میشود.
- به این ترتیب، برای افرادی که تفاوتهایشان آنها را برای بقا و تولید مثل بهتر سازگار میکند، یک «انتخاب طبیعی» وجود دارد.
- انتخاب طبیعی گونههای موجودات زنده مناسب تکامل گونههای جدید است که از طریق «سازگاری» بهتر با محیطشان در نتیجۀ تغییر ژنتیکی یا جهش انجام میشود.
پیشرفتهای زیستشناختی، به ویژه در زمینه شناخت DNA، نظریه تکامل را غنیتر کرده است. دیدگاه امروزی نسبت به تکامل هنوز بر بنیاد داروینی استوار است: تکامل از طریق انتخاب طبیعی فرصتطلبانه و پیوسته در حال وقوع است.
پیدایش نظریه تکامل داروین
زمانی که کشتی حامل داروین در دوم اکتبر ۱۸۳۶ به فالموث، کورنوال رسید، تقریباً در مراکز علمی مشهور بود چون هنسلو در دسامبر ۱۸۳۵ با دادن جزوه نامههای زمینشناسی داروین به طبیعیدانان منتخب شهرت شاگرد سابقش را گسترش داده بود. داروین به خانهاش در شربری رفته و خویشاوندانش را دید، سپس برای دیدن هنسلو با عجله به کمبریج رفت، هنسلو به او توصیه کرد طبیعیدانانی را پیدا کرده و برای مجموعهای که گردآوری کرده کاتالوگی فراهم کند و موافقت کرد برای گونههای گیاهی این کار را انجام دهد. پدر داروین ترتیب سرمایهگذاری را دارد تا پسرش بتواند دانشمند مستقلی شود، و داروین هیجانزده و با افتخار در موسسات اطراف لندن میگشت تا متخصصانی را برای توصیف مجموعههایش پیدا کند. جانورشناسان کار را با تأخیر بسیاری انجام میدادند و بیم آن میرفت که بسیاری از نمونهها در انبار بمانند.
چارلز لایل با اشتیاق داروین را برای نخستین بار در ۲۹ اکتبر ملاقات کرد و طولی نکشید که او را به کالبدشناس در حال پیشرفت ریچارد اوون معرفی کرد. اوون برای کار با استخوان فسیلهایی که داروین گردآوری کرده بود امکانات کالج سلطنتی جراحان انگلستان را بکار گرفت. او با کمال شگفتی متوجه شد که فسیلها متعلق به گونههایی است که نسلشان منقرض شده است.
موجودات غول پیکری مثل تنبل زمینی و فسیلها شاملِ اسکلت تقریباً کاملی از اسکلیدوتریوم و جمجمهای در اندازه اسب آبی و مشابه جوندهای به نام کماندندان و شبیه غولی برگچهخوار بودند. قطعات اسکلت همانطور که داروین ابتدا فکر میکرد، واقعاً مال شیاردندان، موجود عظیمالجثه شبیه آرمادیلو، بودند.
اقامت در کمبریج؛ ادامۀ روند پیدایش نظریه تکامل داروین
این موجودات منقرض شده با گونههای زنده در آمریکای جنوبی مرتبط بودند. در اواسط دسامبر داروین مقیم کمبریج شد تا کار بر روی مجموعههایش را سازماندهی کرده و یادداشتهای سفرش را مرور کند. او در نخستین نامهاش شواهدی از بالا آمدن منطقه وسیعی از زمین آمریکای جنوبی را ارائه کرد و با حمایت مشتاقانه لایل آن را در ۴ ژانویه ۱۸۳۷ برای انجمن زمینشناسی لندن خواند. در همان روز، گونههای پستاندار و پرنده مجموعهاش را در انجمن زمینشناسی لندن به نمایش گذاشت.
در مدتی کوتاه جان گولدِ پرندهشناس اعلام کرد پرندگان گالاپاگوس که داروین فکر میکرد ترکیبی از توکای سیاه، سینهسرخ و سهره باشند، در واقع دوازده گونه متفاوتِ فنچ هستند. در ۱۷ فوریه داروین به عنوان عضو شورای انجمن زمینشناسی انتخاب شد، و لایل سخنرانی خود در مقام رئیس انجمن زمینشناسی را به یافتههای ریچارد اوون درباره مجموعه سنگوارههای داروین اختصاص داد، با تأکید بر این مطلب که پیوستگی جغرافیایی گونهها نظریات همدیسگرایی او را تأیید میکنند.
اوایل مارس داروین به لندن نقل مکان کرد تا نزدیک محل کارش باشد. داروین به دایره اجتماعی دانشمندان لایل و متخصصانی مثل چارلز ببیج، کسی که خداوند را برنامهریز قوانین توصیف میکرد، پیوست. داروین با برادر آزاداندیش خود اراسموس بخشی از دایره حزب ویگ و دوست نزدیک هریت مارتینو نویسنده باقی ماند. مارتینو براساس قانون بحثبرانگیز حزب ویگ با نام اصلاحات قوانین ضعیف موجب ارتقای مالتوسیانیسم شد که معتقد بود افزایش جمعیت موجب فقر بیشتر و توقف رفاه میگردد او هم چنین به عنوان یک یونیتارین، به پیامدهای رادیکال تراجهش گونهها که توسط گرانت و جراحان جوانتر تأثیر گرفته از ژفروآ ارتقا یافته بود خوشامد گفت. تراجهش مورد لعن انگلیکان مدافع نظم اجتماعی بود، اما دانشمندان مشهور علناً و بیپرده در مورد موضوع بحث میکردند و علاقه گستردهای به نامه جان هرشل وجود داشت. هرشل در نامهاش رویکرد لایل را تحسین میکرد و آن را راهی برای یافتن دلیل طبیعی خاستگاه گونههای جدید میدانست.
گولد داروین را ملاقات کرده و به او گفت مرغهای مقلد جزیره گالاپاگوس نه گونهای مرغ مقلد بلکه گونههای جدا شده و متفاوت از مرغهای جزایر دیگر هستند و پرندهای را که داروین یک الیکایی تصور میکرد در گروه فنچ قرار داشت. داروین فنچها را با نام جزایر محل زندگیشان نامگذاری نکرده بود، بلکه با توجه به یادداشتهای دیگران در کشتی، از جمله فیتزروی، او نام جزایر را به گونهها اختصاص داد. دو ریا هم از گونههای متمایز بودند، و در ۱۴ مارس داروین اعلام کرد چگونه با رفتن به سمت جنوب پراکندگی آنها تغییر کرد.
دیدگاهتان را بنویسید