تأویل یا هرمنوتیک؛ تفکیک روش علوم انسانی و اجتماعی از علوم طبیعی است. آنان روش علوم تفکری را تفسیر گرایی می دانند.
این نظریه برای تفسیر و ادراک عمل نیت مندانۀ کنشگران با توجه به کلیت آن ، در اواخر قرن نوزدهم شکل گرفت.
علم تعبیر، تفسیر و تأویل
هرمنوتیک در تعریفى ابتدایى علم تعبیر، تفسیر و تأویل، نام گرفته است. هرمنوتیک به معناى تعبیر و تفسیر براى دستیابى به معناست.
این واژه در فارسى « زندآگاهى » نیز ترجمه شده است. پل ریکور، هرمنوتیک را فن تشریح و توضیح نمادها بخصوص نمادهایى که معنى صریح دارند مى شناسد.
او در مقاله «رسالت هرمنوتیک» تعریف زیر را تعریف کارآمدى از هرمنوتیک تلقى مى کند: هرمنوتیک نظریه عمل فهم است در جریان روابطش با تفسیر متون.
اهمیت علم تفسیر یا هرمنوتیک
(۱فهمیدن، گونه اى از شناخت است. خواندن یک متن یا شنیدن یک گفتار غیر از فهمیدن آن است. ممکن است شخصى سخنى را بشنود یا متنى را بخواند ولى آن را نفهمد. با عمل تفسیر، متن یا گفتار شفاف مى شود.
(۲ تفسیر یا تإویل، خود نوعى قرائت و روایت است. قرائت و روایت، ماهیت و هویت مى سازد و چه بسا خود به گفتمانى از حقیقت تبدیل گردد که ما در درون آن زندگى مى کنیم و یا این که در صدد تغییر جامعه بر اساس آن گفتمان برآییم.
مارکس مى گفت که فلاسفه در پى تفسیر جهان هستند، ولى سخن بر سر تغییر آن است و اینک از دیدگاه هرمنوتیکى باید گفت که تفسیر و تأویل، خود تغییرند و زمینه ساز تغییر.
هرمنوتیک و نقد
(۳هرمنوتیک به همراه نظریه انتقادى «Critical Theory» دو پارادایم مجزا، اما مرتبط به هم، از نقد را فراهم کرده اند که به سه دلیل مهم اند.
هر کدام از این دو روش، تاریخى از انتقاد را در ۵۰ سال گذشته توسعه بخشیده اند.
نظریه انتقادى در تئوریهاى سیاسى ـ اجتماعى و زیبایى شناسانه، و هرمنوتیک در ادبیات انتقادى، و فلسفه به طور عام.
بنابر این، دو روش مذکور مى توانند تجربه ارزشمندى براى مشکلات حاضر از نقد اخلاقى و سیاسى در اختیار ما بگذارند.
دیگر این که هر کدام از این ها، یک نوع انعکاس فلسفى از شرایط تاریخى شان را که از آن آگاهند، بیان مى کنند و این شرایط را براى نقد، ضرورى نشان مى دهند. سوم این که نقد اخلاقى و سیاسى در جو فلسفى زمان ما هنوز از این دو ملهم است.
(۴ از لحاظ روش شناسى، روش تأویل یا هرمنوتیک در برابر تجربه گرایى «Empircism»، مکانیک گرایى «Mechanicism»،طبیعت گرایى «Naturalism» و به ویژه اثبات گرایى «Positivism» و حتى رفتارگرایى قرار دارد و در مقابل نظریه وحدت روش در علوم (طبیعى و انسانى) به تمایز روش در علوم معتقد است که امرى است بسیار مهم و بنیادین.
دلایل تفکیک روش های علوم انسانی از طبیعی
به اعتقاد ویلهلم دیلتای (۱۸۳۳-۱۹۱۱) فیلسوف و جامعه شناس آلمانی ، فهم زندگی تنها با روش های تجربی امکان پذیر نیست بلکه استفاده از همۀ نیروهای احساسی لازم است.
دلایل تفکیک روش های علوم انسانی از طبیعی به نظر تفسیرگرایان عبارتند از : آگاهی به عنوان خصیصۀ ممتاز انسان ، تجانس محقق و موضوع تحقیق ، تجربۀ زیستی ، تفاوت دنیای ارادی با غیر ارادی ، تمایز در روش ، فهم به عنوان ابزار شناخت در دانش انسان ، منظومه های نهان ، موجبیت علوم طبیعی.
تأویل و تفسیر گرایان تاریخ
ماکس وبر (۱۸۶۴-۱۹۲۰) جامعه شناس آلمانی ، ادموند هوسرل(۱۸۵۹-۱۹۳۸) فیلسوف آلمانی ، کارل مانهایم (۱۸۹۳-۱۹۴۷) جامعه شناس مجارستانی ، مارتین هایدگر (۱۸۸۹-۱۹۷۶) فیلسوف آلمانی ، هانس گئورگ گادامر (۱۹۰۰-۲۰۰۲) فیلسوف آلمانی ، پل ریکور(۱۹۱۳-۲۰۰۵) فیلسوف فرانسوی ، کلیفورد گیرتز ( متولد ۱۹۲۶) انسان شناس امریکایی و چارلز تیلور ( متولد ۱۹۳۱) فیلسوف کانادایی تفسیرگرا بودند.
در مقابل اثبات گرایی ، تجربه گرایی و تقلیل گرایی است.
منبع: علوم سیاسى شماره دو، سال ۱۳۷۷
o گروه موضوعی ← علوم انسانی
o نظریه پرداز ← ارسطو
o تاریخ ارایه نظریه ← قرن چهارم پیش از میلاد
دیدگاهتان را بنویسید