آزادی خواهی یا لیبرالیسم در فلسفه سیاست؛
آزادی خواهی فلسفه ای سیاسی است که در قرن هجدهم آغاز شد، و پیش از ۱۹۱۴ به اوج نفوذ خود رسید.
لیبرالیسم از لحاظ تاریخی با اندیشه ی آزادی همراه بود، یعنی با آزادی مدنی فرد؛ نهادهای سیاسی آزاد؛ آزادی دین؛ کسب و کار آزاد و تجارت آزاد در اقتصاد.
گرچه عقاید آزادی خواهانه هنوز در آموزش و پرورش، سیاست، و زندگی عمومی کشورهای اروپای باختری، آمریکای شمالی، استرالیا [استرالیا، تاسمانی، زلاند جدید، گینهی نو، و جزایر وابسته] نفوذ دارد، اما احزاب آزادی خواه یا به بیانی لیبرال پس از جنگ جهانی اول پیوسته پایگاه شان را از دست میدادند.
این فرقی است که غالباً در این نظر اظهار می شود که خیلی ها هستند که خود را آزادی خواه می دانند اما هیچ وقت فکر نمی کنند که به یک حزب آزادی خواه رای بدهند.
هنوز معلوم نشده است که آیا تجدید حمایت از احزاب آزادی خواه در دههی ۱۹۷۰ مثلا در بریتانیا، آلمان غربی نشانه های وارونه شدن این روندی است که از ۱۹۱۴ جریان داشت، یا فقط نشانه ی قطع و توقف آن نوع از آزادی خواهی است.
تعبیر آزادی خواهی؛
آزادی خواهی در مشخص ترین تعبیر معاصرش بر اهمیت وجدان و عدالت در سیاست تاکید می کند.
از حقوق اقلیت های نژادی و دینی حمایت می کند، و پشتیبان آزادیهای مدنی و مدافع احقاق این حق است که هر فرد معمولی باید در تصمیم هایی که مستقیماً به او مربوط میشود به نحوی هر چه موثرتر طرف مشورت قرار گیرد.
این اندیشه ی آزادی خواهی مشترک میان بسیاری از آزادی خواهان جدید آمریکائی است که مشخصاً اعتقاد به سرمایه داری مردم گرا (دموکراتیک) را با پایبندی شدید به عمل اجرائی و قانون گذاری به منظور تخفیف آلام اجتماعی تلفیق می کنند. در دهه ی ۱۹۶۰، آزادی خواهی آمریکائی را با آسانگیری اجتماعی یکی می پنداشتند؛ این نکته به معنی است که این تحول مقارن با اعتراض گسترده ائی بود که در پی جنگ ویتنام در جامعهی آمریکا پدید آمد.
آزادی خواهی یا لیبرالیسم در دین و خداشناسی؛
در دین و خداشناسی، این عقیده است که فرد یا نسل جدید، باید آزاد باشد که تعالیم درست پندار یا جزم ها را در صورتی که خلاف عقل یا اخلاق به نظر می رسد مورد اعتراض یا انکار قرار دهد.
همچنین بر اساس این نگاه (آزادی خواهی و لیبرالیسم در دین و خداشناسی) افراد می توانند روش های معمولی تاریخی را درباره ی «کتاب مقدس» [انجیل و تورات] و دیگر متون مقدس به کار بندد.
بزرگ ترین دانشمند الهیاتی که چنین نگرش هائی داشت فریدریش شلایر ماخر (۱۷۸۶-۱۸۳۴) بود.
پیش از ۱۹۱۴، به خصوص در آئین پروتستان آزادی خواهِ آدولف فون هارناک (۱۸۵۱-۱۹۳۰) و دیگران، چنین رویکردی غالباً با نگرش خوشبینی بیش از حدی به ترقی و عقل مندی انسان همراه بود. از این رو است که بارتی ها و سایر نمایندگان نو_ارتودوکسی بخش زیادی از این نظریه را خیانتی به بشارت مسیحی (انجیل) دانسته و محکوم کردهاند.
دیدگاهتان را بنویسید