بخشِ هفتم ایسمولوژی را با پرداختن به بوروکراتیسم آغاز می کنیم.
بخشِ هفتم ایسمولوژی؛
بوروکراتیسم Bureaucratism بوروکراسی گرایی:
اداره بازی گرایی، بوروکراتیسم، بوروکراتیک گرایی، کاغذ بازی گرایی، گرایش به سازمانی سلسله مراتبی که به شکل هرم قدرت است. این اصطلاح در قرن نوزدهم وارد زبان آلمانی شد و به تدریج در زبان های رایج گشت.
واضع مفهوم بوروکراسی ماکس وبر (۱۹۲۰-۱۸۶۴) جامعه شناس آلمانی است. اونوره دو بالزاک (۱۸۵۰-۱۷۹۹) رمان نویس فرانسوی این اصطلاح را رواج داد. امروزه این واژه به قشر ادارای و طبقۀ مدیریت و بویژه سازمان دولتی اطلاق می شود و در مجموع به معنای حکومت کارمندان به شکل منسجم می باشد.
این تفکر میتواند مظهر حکومت عقل و منطق و در عین حال حکومتی مخرب باشد. به نظر وبر، ویژگی های آن عبارتند از: استمرار وظایف رسمی، انحصاری بودن مقامات سازمانی، برنامه منطقی و عقلانی برای اداره امور استخدامی، تقسیم کار، تمرکز اختیارات، جدایی اموال سازمان از اموال شخصی، جدایی محل کار از سکونت، شایستگی و تخصص، غیرشخصی بودن رفتار، وجود سلسله مراتب، وجود نظام انضباط و نظارت یکنواخت، وجود نظام بایگانی منظم، وجود نظام پاداش و خدمت، وجود نظام قوانین و مقررات.
بوروکراسی، دانشگاهی است که وظایف کارمندان و روابط متقابل آنها طبق مقرراتی ویژه معین شده و می تواند وسیلۀ موثری برای انجام اهداف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی باشد. کارل مارکس (۱۸۸۳-۱۸۱۸) جامعه شناسی و اقتصاددان آلمانی ضمن بررسی عقاید گئورگ ویلهلم فرید ریش هگل (۱۸۳۱-۱۷۷۰) فیلسوف آلمانی می گوید: بوروکراسی، ظهور هر هرم با جریان اطلاعات و تصمیمات از بالا به پایین به صورت امری و دگرگونیِ ماهیت انسانیِ کارمندان است. در این شیوه، سیاستگذاران بدون آنکه اطلاع کاملی از بهترین شیوۀ انجام کار داشته باشند، بدنبال بهترین نتایج هستند که در وضعیت موجود قابل حصول است. آثار نامطلوب آن عبارتند از: تمایل به گسترش تسلط دستگاه بر زندگی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی، سلسله مراتب طولانی، سوءاستفاده از قدرت، کندی کارها بخاطر مقررات زاید.
بخشِ هفتم ایسمولوژی
کنسرویتیسم Conservastism محافظه گرایی:
محافظه کاری گرایی؛ طرفداری از نظامی که خواهان تداوم فعالیت دولت سیاسی موجود و طرد جنبش های انقلابی می باشد. محافظه گرایی بر قانون، نظم پیوستگی، سنت و احتیاط در نوآوری تکیه دارد. این اصطلاح شاید نخستین بار آن را فرانسوا رنه دو شاتوبریان (۱۸۴۸-۱۷۶۸) نویسنده فرانسوی بکار برده باشد. از سال ۱۸۵۰به بعد برای معرفی سیاست جناح راست گرا استفاده شد.
شعارهای اصلی آن توسط ادموند برک (۱۷۹۷-۱۷۲۹) سیاستمدار و نویسندۀ انگلیسی و ژوزف دومستر (۱۸۲۱-۱۷۵۴) نویسندۀ فرانسوی تدوین گردید. این نظام را میتوان مانع تحقق پیشرفت اجتماعی دانست زیرا از تکامل نهادها جلوگیری و هر انطباقی را منع می کند. محافظه گرایان هر چه بیشتر درصدد استقرار اشکال قدیمی حکومت برآیند، به همان نسبت به سنت گرایی نزدیک تر می شوند که مظهر آن طرفداری از بناپارت گرایی و سلطنت گرایی است.
محافظه گرا معمولا از طرف رقبا، مرتجع و متحجر خوانده می شود. آنان به حکمت گذشته بسیار ارج می نهند و عموما مخالف اصلاحات بنیادین و تغییرات گسترده هستند. در سال ۱۸۳۰ این مفهوم در نظام سیاسی انگلستان در برابر ژاکوبن گرایی بکار رفت. محافظه گرایی سیاسی قرن نوزدهم در برابر تغییرات خردکننده سیاسی و اجتماعی برخاسته از انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه و انقلاب صنعتی طلوع کرد.
محافظه گرایان؛
محافظه گرایان در حفظ نفوذ زمینداران و تحدید حق رأی و تحکیم ارتباط کلیسا با دولت می کوشیدند. در اواخر قرن نوزدهم سیاستمداران بزرگ محافظه کار بخصوص بنجامین دیزریلی (۱۸۸۱-۱۸۰۴) نویسندۀ انگلیسی، با اصلاحات و تغییرات معتدل سعی در حفظ نظم بنیان های موجود داشتند.
محافظه گرایی متحجرانه گاهی به فاشیسم، ناسیونالیسم و سوسیالیسم منجر می شود. محافظه گرایان به نوعی پیرو کاپیتالیسم هستند. زیرا آنها مطمئن نیستند واقعا نوشدارویی برای علاج مسایل و مشکلات اجتماعی نظیر فقر و تبعیض وجود داشته باشد زیرا انسان ها ذاتا با یکدیگر برابر نیستند. آنان معتقدند بازار در تخصیص خدمات و درآمد، بسیار بهتر و مطمئن تر از سازمان های رسمی عمل می کند.
از نظر محافظه گرایان، هر اندازه اهداف دولت بزرگتر و برجسته تر باشد، اتلاف سرمایه و فساد و تباهی بیشتر خواهد شد و بسیاری از برنامه های دولت باعث افزایش مشکلات و پیامدهای مطلوب آنها می شود. محافظه گرایان همچون دموکراسی گرایان بر نظام انتخابات و جایگاه رأی دهندگان تأکید می ورزند.
از ویژگی های آن عبارتند از: اندام وار بودن جامعه، رد آرمانشهرگرایی، سنت گرایی و مخالفت با هر تغییر بویژه تغییرات ناگهانی، شک گرایی سیاسی و خصومت با نظریه. از آغاز قرن بیستم محافظه گرایی خواستار آزادی عمل اقتصادی شد که در کشورهای صنعتی مشهود است. سر وینستون لئونارد اسپنسر چرچیل، (۱۹۶۵-۱۸۷۴) نویسندۀ انگلیسی و برندۀ جایزه نوبل ادبیات ۱۹۵۳ و نخست وزیر سال ۱۹۴۵-۱۹۴۰ و ۱۹۵۵-۱۹۵۱ و دیوید آیزنهاور (۱۹۶۱-۱۹۵۳) سی و چهارمین رئیس جمهور امریکا، برجسته ترین نمایندگان سیاسی این نوع محافظه گرایی بودند. در مقابل اصلاح گرایی، انقلاب گرایی، بهبودگرایی، پیشرفت گرایی و رادیکالیسم است.
بخشِ هفتم ایسمولوژی
کُرپرتنسیسم Corporatenessism بهم پیوستگی گرایی:
گرایش و احساس تعلق به افراد یا گروهی که نگرش و عقاید و نکات مشابهی با شخص دارند. حزب، مکان جغرافیای، فرهنگ مشترک و ویژگی های قومی و مذهبی و شغلی می توانند در بهم پیوستگی گرایی نقش بسزایی ایفا نمایند.
بخشِ هفتم ایسمولوژی
کورپُراتیسم Corporatism
صنف گرایی؛ طرفداری از نظامی که در آن تصمیمات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از سوی اصناف و گروه های شغلی اتخاذ می شود. براساس آن، اقتصاد جدید مشابه اصناف قرون وسطی سازماندهی می شود. فلسفۀ نظام های شرکت گرا بر اصول ذیل استوار است:
- فرد نباید از نظر سیاسی تنها شهروند دولت شمرده شود بلکه باید برحسب وظیفه اش (کارگر، کارفرما، کشاورز،ر پزشک، آموزگار و…) شناخته گردد؛
- فرد نباید در مورد مسایل کلی سیاست که برای تودۀ مردم پیچیده است، نظر دهد بلکه تنها باید در مورد صنف شغلی خود نظردهی کند؛ ۳- کسی شایسته حکومت سیاسی است که از امور پیچیده حاکم بر کل جامعه آگاه هست. به اعتقاد آنان، اصناف باید با وجود مالکیت خصوصی و رقابت و آزادی بازار، تحت نظارت و کنترل برنامه های عمومی دولت قرار گیرند. شرکت گرایی در مقابل با فردگرایی لیبرالیسم و جمع گرایی کمونیسم به عنوان راه حل سوم از سوی جنبش های راست گرای افراطی مطرح شده است. از ویژگی های آن عبارتند از: اداری گرایی، بسیج گرایی توده های مردم، تک حزب گرایی، تمرکز بر ایدئولوژی شرکت گرایی به عنوان راه حل سوم،ذ دوری از فردگرایی لیبرالیسم و جمع گرایی کمونیسم، فن گرایی، کثرت گرایی محدود، گرایش به نظارت و تنظیم منافع اقتصادی و روابط کار، مشارکت گرایی سیاسی محدود و کنترل شدۀ برخی از مردم متعهد، مشارکت گرایی گروه های اجتماعی سازمان یافته اصناف در فعالیت های سیاسی. این مفهوم مورد توجه متفکران ضد دموکراسی مانند ادموند برک (۱۷۹۷-۱۷۲۹) سیاستمدار و نویسندۀ انگلیسی، گئورگ ویلهلم فرید ریش هگل (۱۸۳۱-۱۷۷۰) فیلسوف آلمانی و بنیتو موسولینی (۱۹۴۵-۱۹۲۵) رهبر ایتالیا و بنیان گذار فاشیسم قرار گرفت. ایدئولوژی شرکت گرایی که نخستین بار در ایتالیا مطرح شد، در واقع منشأ اولیۀ فاشیسم بود. اخیرا با جانشینی رژیم های لیبرال، شرکت گرایی جای خود را به اتحادیه های آزاد داده است. بانک جهانی، شرکت مالی بین المللی را برای تشویق رشد مؤسسات تولیدکنندۀ خصوصی بویژه در کشورهای کم رشد ایجاد کرده است. در مقابل لیبرالیسم و کمونیسم است.
بخشِ هفتم ایسمولوژی
سزاریسم Czarism سزارگرایی:
در بخش بعدی ایسمولوژی به قیصرگرایی؛ طرفداری از سیاست ها روش های حکومتی قیصر روم می پردازیم. اسمی مأخود از کلمه یونانی کایزر که نام خاندانی از پاتریسین روم از قبیله ژولیا و نام خانوادگی ژولیوس سزار (۴۴-۱۰۰ق.م) و از معروف ترین اعضاء این خاندان پس از وی و عنوان امپراطوران روم از هادریانوس (۱۳۸-۱۱۷میلادی) امپراطور روم بود. هادریانوس اصطلاح آوگوستوس را برای امپراطوری اختیار کرد و ولیعهد را سزار خواند. بعدها تا زمان سقوط قسطنطنیه، سزار نیز همچون آوگوستوس به عنوان لقب امپراطوران روم بکار رفت.
اعراب نیز امپراطوران بیزانس را قیصر می خواندند. سزارگرایی برای توصیف نوع ویژه ای از حکومت مطلقۀ فردی بکار میرود که در آن، کنترل مؤثر یک نهاد نظامی با تأیید مردمی درهم آمیخته می شود تا حاکم، صاحب موقعیت برترِ داخل کشور شود.
به نظر آنتونیو گرامشی (۱۹۳۷-۱۸۹۱) جامعه شناس ایتالیایی سزارگرایی بیانگر موقعیتی است که در آن نیروی های متخاصم در تعادلی فاجعه انگیز قرار دارند و ادامه تخاصم آنها به نابودی طرفین می انجامد. گرچه سزارگرایی ناظر بر راه حل خاصی است که برحسب آن در یک موقعیت تاریخی-سیاسی، با ویژگی تعادل فاجعه آمیز قدرت ها، وظیفۀ حاکمیت به قدرتی بزرگ تر محول می شود ولی در عین حال در همۀ موارد، سزارگرایی از اهمیت تاریخی یکسانی برخوردار نیست.
موارد تاریخی؛
در تاریخ مواردی زیادی از رویارویی پیشرفت گرایی و ارتجاع گرایی را می توان سراغ گرفت. در تحلیل نهایی اهمیت ویژه هر یک از این اشکال را نه به مدد قوانین جامعه شناختی بلکه صرفا می توان از بستر عینی تاریخ استنتاج کرد. سزارگرایی زمانی مترقی است که ظهور و حضور آن، موجب پیروزی نیروهای مترقی گردد در غیر این صورت موجب ظهور سزارگرایی ارتجاعی خواهد شد.
ژولیوس سزار و ناپلئون بناپارت (۱۸۲۱-۱۷۶۹) امپراتور فرانسه نمونه هایی از سزارگرایی مترفی و لوئی بناپارت معروف به ناپلئون سوم (۱۸۷۳-۱۸۰۸) امپراطور فرانسه و پرنس ادوارد لئوپولد اتوفن بیسمارک (۱۸۹۰-۱۸۷۱) نخستین صدراعظم پولادین آلمان نمونه هایی از سزارگرایی ارتجاعی هستند.
دیدگاهتان را بنویسید